develop
 
برای کارای کامپیوتر . رایانه . pc

آمارگیر وبلاگ



آقا جون! الهی قربونت بشم، تو که این همه کبوتر بی‌کس را زیر بال و پرخودت گرفتی و پناهشان دادی، زیر بال و پر این کبوتر جوان من «جواد» را هم بگیر، نگذار که برود روی بام غریبه‌ها بنشیند، فکر کن این «جواد» همان «جواد» خودت است.

http://www.uplooder.net/

ادامه مطلب


امام علی(ع) می‌فرمایند: پس آنگاه که زمینش را گسترد و فرمانش را صادر کرد، آدم را از میانه همه آفریدگانش برگزید و او را نخستین انسان در بوستان خلقت مقرر فرمود و در بهشت جایش داد و روزیش را فراوان ساخت، و او را از چیزهایی بازداشت.

http://www.uplooder.net/

ادامه مطلب


 احساس می­کنم کاری را به خوبی انجام داده­ام، آدم با هوشی هستم، دوستی را می­شناسم که خیلی سریع راه حل مسائل روز مره را پیدا می­کند، آدم باهوشی است. در جلسات فوتبال هفتگی دوستی دارم که خیلی خوب بازی را هدایت می­کند، آدم باهوشی است. شخصی در فامیل داریم که با استفاده از وسایل معمولی چیزهای جالبی ساخته و استفاده های فراوانی از آنها می­کند. آدم باهوشی است.

واژه "باهوش" بارها در پاراگراف بالا به کار رفته است، هرکدام از نقش های فوق عمل متفاوتی با دیگری انجام می­دهد، نکته مشترک باهوش بودن فاعل می­باشد. هوش در زمینه های مختلفی قابل بیان و بررسی می­باشد، بر طبق آنچه یافته ها نشان می­دهند، افراد می­توانند در زمینه های حل مسائل درسی و ریاضی، خلاقیت و نو آوری، کارهای بدنی و فیزیکی، هنر و انجام اموری مانند رهبری و مدیریت گروه هوشمند باشند.

همه موارد گفته شده ظاهراَ ریشه در عملکرد مغز انسان دارند و مغز انسان است که با فعالیت های خود چنین موحتبی را در اختیار ما قرار می­دهد. مغزی که دارای دو نیم کره چپ و راست بوده و عملکرد هر نیم کره یکی از از زمینه های هوشمندی را کنترل می­کند.

کتاب : "چقدر با هوش هستید؟" نوشته آلفرد مانزرت با معرفی مفاهیم هوش، عملکرد هر نیم کره، روش هایی برای اندازه گیری هوش (IQ) به کمک برخی تستها بیان و آنها را تفسیر می­کند. امیدوارم مطالعه این کتاب کمکی در زمینه آشنایی با هوشمندی و روش هایی برای بهبود و افزایش هوشمندی در اختیار دوستان قرار دهد.

یاشار کاوسیان 7/3/1392

http://www.uplooder.net/

ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ جمعه 2 تير 1392برچسب:کتاب : , توسط بهزاد

 

 

 

ای کاش نفسم بودی

 

ای کاش نفسم بودی حتی نفس آخر

 

ای کاش که عشقت بود تنها هوسی درسر

 

ای کاش که قلب تو از جنس دلم می شد

 

یا ذره ای از عشقت در قلب من کم می شد...

 

http://www.uplooder.net/

ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ جمعه 2 تير 1392برچسب:حرف های خودمونی, توسط بهزاد

 

 

بی مقدمه  شروع می کنم چرا که من بلد نیستم مثه همه عاشقای عاشق پیشه با لفظ قلم و حرف های پر احساس شما رو ببرم تو اوج احساس راستش یه کم هوس کردم باهاتون خودمونی تر صحبت کنم ، چیزی که خیلی ماها نمی تونیم درکش کنیم .می خوام درباره عشق خودم صحبت کنم ، اره منم عاشق شدم ولی به جای اینکه بخوام حرف عاشقانه بزنم اینبار داستانی رو واسط تعریف می کنم که به همه اونایی که عاشق پیشه شدن ثابت کنم که عشق واقعی اون چیزی نیست که فکر می کنید ، داستان از اون روزی شروع میشه که یه دختر پسر جوون داشتند سوار موتور می شدند و با سرعتی نزدیک به ۱۲۰ کیلومتر سوار موتور سیکلت در حال گذر بودند. دختر میگه که آروم تر برو من می ترسم ولی پسره می گه نه داره خوش می گذره ولی دختره می گه نه اصلا خوش نمیگذره تو رو خدا خواهش می کنم که آهسته تر برو خیلی وحشتناکه ولی پسر می گه بهم بگو دوستت دارمدختره هم می گه باشه دوستت دارم و تو رو خدا اروم تر برو پسره میگه ازت می خوام که منو محکم بقل کنی و دختره حرفشو گوش می کنه و بغلش می کنه تو همون حال می گه کلاه ایمنی منو برداری بذاری سرت؟اذیتم میکنه و دختر انجام می ده

 

روزنامه های روز بعد: موتور سیکلتی با سرعت ۱۲۰ کیلومتر بر ساعت به ساختمانی اثابت کرد موتور سیکلت دو نفر سرنشین داشت اما تنها یکی نجات یافت حقیقت این بود که اول سر پایینی پسر که سوار موتور سیکلت بود متوجه شد ترمز بریده اما نخواست دختر بفهمه در عوض خواست یکبار دیگه از دختر بشنوه که دوستش داره(برای اخرین بار)

 

خیلی فجیح بود ؟ ولی این عشق واقعی هست نمی گم کلاه کاسکت خودتونو بردارید نمی گمخودتونو بکشید ! فقط می خوام بگن واسه عشقتون ارزش بذارید…

 

همین وبس

 

منبع : forlove.ir

 

http://www.uplooder.net/

ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ جمعه 2 تير 1392برچسب:داستان عاشقانه, دست نوشته ها, توسط بهزاد

 

 

مرد نصفه شب در حالی که مست بوده میاد خونه و دستش می خوره به کوزه ی سفالی گرون قیمتی که زنش خیلی دوستش داشته، میوفته زمین و میشکنه مرد هم همونجا خوابش می بره…

زن اون رو می کشه کنار و همه چیو تمیز می کنه…

صبح که مرد از خواب بیدار میشه انتظار داشت که زنش جر و بحث و شروع کنه و این کارو تا شب ادامه بده…

مرد در حالی که دعا می کرد که این اتفاق نیوفته میره اشپزخونه تا یه چیزی بخوره …

که متوجه یه نامه روی در یخچال می شه که زنش براش نوشته…

زن: عشق من صبحانه ی مورد علاقت روی میز آمادست…

من صبح زود باید بیدار می شدم تا برم برای ناهار مورد علاقت خرید کنم…

زود بر می گردم پیشت عشق من

دوست دارم خیلی زیاد…

مرد که خیلی تعجب کرده بود

میره پیشه پسرش و ازش می پرسه که دیشب چه اتفاقی افتاده بود؟

پسرش می گه : دیشب وقتی مامان تو رو برد تو تخت خواب که بخوابی و شروع کرد به اینکه لباس و کفشت رو در بیاره تو در حالی که خیلی مست بودی بهش گفتی…

هی خانوووم ، تنهااااام بزار ، بهم دست نزن…

من ازدواج کردم…

 

 

 

 

http://www.uplooder.net/

ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ جمعه 2 تير 1392برچسب:حرف های عشقولانه, خاطرات عاشقانه, داستان عاشقانه, دست نوشته ها, توسط بهزاد

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

ابزار پرش به بالا